اگر آن عهدشکن با سر ميثاق آيد

شاعر : سعدي

جان رفتست که با قالب مشتاق آيداگر آن عهدشکن با سر ميثاق آيد
گر چو صبحيش نظر بر همه آفاق آيدهمه شب‌هاي جهان روز کند طلعت او
پيش از آنم بکشد زهر که ترياق آيدهر غمي را فرجي هست وليکن ترسم
که خداوندي از آن سيرت و اخلاق آيدبندگي هيچ نکرديم و طمع مي‌داريم
روي زيباي تو ديباچه اوراق آيدگر همه صورت خوبان جهان جمع کنند
وز تو مطبوع بود گر همه احراق آيدديگري گر همه احسان کند از من بخلست
که اگر با تو رود شرمش از آن ساق آيدسرو از آن پاي گرفتست به يک جاي مقيم
همچنانست که آتش که به حراق آيدبي تو گر باد صبا مي‌زندم بر دل ريش
تو گرو بردي اگر جفت و اگر طاق آيدگر فراقت نکشد جان به وصلت بدهم
مرد آن نيست که در حلقه عشاق آيدسعديا هر که ندارد سر جان افشاني